۱۳۹۲ دی ۲۹, یکشنبه

عکس های تکان دهنده از سقوط دو زن در آتش سوزی خیابان جمهوری

در جریان آتش سوزی در یک واحد تولیدی در تهران دو تن از کارگران زن بر اثر سقوط از طبقه پنجم به خیابان کشته شدند.
این آتش سوزی در طبقه پنجم یک واحد تجاری واقع تقاطع خیابان جمهوری و ابوریحان تهران رخ داد.
سخنگوی سازمان آتش‌نشانی شهر تهران مرگ دو زن در این آتش سوزی را تائید کرد و گفت: "دو نفر از خانم‌هایی که در این تولیدی فعالیت می‌کردند به دلیل آتش‌سوزی از پنجره‌های طبقه پنجم این ساختمان آویزان شده بودند که به دلیل ناتوانی در استقرار مستحکم خود به پایین پرتاب و جان خود را از دست دادند."
شماری دیگر از کارگران و کارکنان محاصره شده در این آتش سوزی پس از رسیدن ماموران آتش نشانی و با استفاده از نردبان های امداد نجات داده شدند.
"فرهنگ رهجو" عکاس خبرگزاری فارس در این عکس ها لحظات پایانی زندگی دو زن کارگر، تلاش آن ها برای نجات جان شان و سقوط مرگبار به خیابان را به تصویر کشیده است.

۱۳۹۱ آبان ۲۱, یکشنبه

با صدای بلند حق خودتون رو ازش بگیرید







در دیداری که خاتمی با جمعی از دانشجویان داشت

پسر ی بلند شد و گفت: تو در این مدت هیچ کاری برای ما انجام ندادی و درغگو هستی!

خاتمی گفت: نشنیدم بلند تر بگو !...

بار دوم پسر حرفاشو بلند تر تکرار کرد

ولی باز هم خاتمی گفت: نشنیدم بلند تر بگو اینبار پسر با صدای بلند تر داد زد...

خاتمی گفت: من این کار رو براتون کردم 

اینکه بتوانید جلوی رئیس جمهورتون بایستید

و با صدای بلند حق خودتون رو ازش بگیرید

دین


دین عبارتست از مجموع احکام جبری و تکلیفاتی که اطاعت آن بی چون و چرا بر همه واجب است و در مبادی آن ذره ای شک و شبهه نمیشود بخود راه داد و یکدسته نگاهبان از آن احکام استفاده کرده و مردم عوام را اسباب دست خودشان مینمایند ...
ترانه های خیام / صادق هدایت

۱۳۹۱ مرداد ۶, جمعه

«چماق و هم آلت» هر دو به حالت برانگیخته و در حسرت وصال و دخول نهایی هستند



داریوش برادری:به همه هواداران و علاقه مندان «کمپین حجاب اختیاری»: به جان جد و آبای این مملکت و برای اینکه کمپین تان از ابتدا درست پیش برود و «بوف تان کور نباشد و محکوم به کوری وشکست نو نشوید»، یکبار هم شده یک شعار و خواست مهمی مثل «حق پوشش آزاد و حق انتخاب فردی در پوشش برای زنان ایرانی» و یا در نهایت برای همه ایرانیان را درست مطرح بکنید. یعنی برای اینکه مثل بخش عمده ی جنبش های مدرن و معاصر در پنجاه سال اخیر شکست نخورید، دقت بکنید که در « شعارتان و نحوه بیان آن» تناقضاتی درونی و ماهوی میان ساحت احساسی یا ناخودآگاه و خواست خودآگاهتان نباشد. درون ناخودآگاه و برای مثال غیر مدرن شعارتان با خواست خودآگاه و مدرن تان در تضاد نباشد وآخر کار اصل موضوع خودش را نشان ندهد و برای مثال از بحث استقلال و آزادی به «حجاب اجباری یا حجاب ضد امپریالیستی» کشیده و تبدیل نشوید.

پس یکبار هم شده یک شعار را درست مطرح بکنید و با دیدن زوایای مختلف درونی یا برونی و پارادوکس یک «خواست و تمنا» مطرح بکنید. یعنی سنگ و پایه کار و خواست درست و مهمتان را را درست بگذارید تا خانه کج ساخته و بنا نشود و عملتان و ثمره ی کارتان به ضد حرفتان و شعارتان تبدیل نشود. یعنی این کمپین را با این مضمون مهم بگذارید و بیافرینید که «ما حجاب نمادین و فردی داریم، بگذارید حق پوشش اختیاری داشته باشیم». یا گستاخانه تر و با اعتماد بنفس بیشتر به دیگری بگویید که «حجاب امری درونی و نمادین است، هر انسانی دارای حجابی است. حجاب امری نمادین، درونی و اجباری است و ازینرو باید پوشش اختیاری باشد و در چهارچوب یک فرهنگ و قانون قابل تحول و متنوع باشد تا بیانگر فردیت و حجاب درونی باشد». به زبان ساده تر با غرور زمینی و انسانی بگویید «ما حجاب داریم، فردیت داریم پس بگذارید پوششمان را خودمان انتخاب بکنیم، چون این حق فردی و انتخاب فردی ماست». موضوع درک همپیوندی و بیان صحیح پیوند و رابطه ی میان گفتمان بالغانه و نیز مدرن «حجاب نمادین و اجباری/ پوشش اختیاری، انتخاب آزاد/ قانون مدافع و بیانگر حجاب نمادین و پوشش اختیاری و انتخاب» است.

بایستی بگویید که بگذارید پوششمان را براساس فردیت و حجاب درونیمان، خودمان و تمنایمان بیشتر انتخاب بکند، زیرا حتی نوع پوشش نیز تحت تاثیر جامعه و رسانه ها و گفتمان حاکم بر یک جامعه است و به هیچ وجه کامل آزاد نیست، فقط در حالت درست می تواند در این چهارچوب همزمان «متنوع و دارای حق انتخاب» باشد، آزادی و تنوع در چهارچوب قانون باشد.

موضوع درک شناخت «حضور، اهمیت و اجباری بودن این حجاب درونی» است که نماد پذیرش «کمبود خویش و پذیرش قانون است و اینکه بایستی به تن خویش و دیگری، به مرز خویش و دیگری و به اخلاق رابطه و تن احترام بگذاریم و نیازمان به دیگری و غیر را ببینیم. محدودیتمان را قبول بکنیم و ناممکنی لخت بودن کامل و بیگناه بودن یا کامل بودن». قبول این «حجاب نمادین و اجباری» نمایانگر بلوغ روحی فرد و یک جامعه یا قانون است و باعث می شود که نه فرد یا قانون تمامیت خواه و مطلق گرا شود و خیال بکند که صاحب حقیقت است یا نماینده واقعی خداست. زیرا همیشه حجابی است و ما انسانها حتی با خودمان نیز نمی توانیم یگانه شویم و یا بدون واسطه با خودمان باشیم و همیشه مجبوریم حدس بزنیم که کی هستیم و چه می خواهیم. یعنی برای خودمان نیز ما همیشه در قالب «دیگری» ظاهر می شویم، چه برسد به اینکه بخواهیم بدانیم که خدا و دیگری بزرگ واقعا چه می خواهد و منظورش چیست. فقط می توان حدس زد که دیگری، چه خودمان یا دیگری چه می خواهد. تا جامعه و فرد بتواند با قبول این « حجاب و پرده دائمی میان خویش و دیگری، میان فرد و دیگری، چه با تمناهایش و یا دیگری کوچک چون یار و رقیب یا دیگری بزرگ چون زندگی و خدا یا واقعیت»، با «قبول کمبود و کستراسیون و ناممکنی آزادی کامل و یگانگی کامل با دیگری» هر چه بهتر به «حجاب نمادین و بلوغ فردی» تن بدهد و وارد جهان نمادین و واقعیت نمادین قادر به تحول شود. هر چه بیشتر به«فردیت خویش و قبول پوشش و انتخاب فردی و اختیاری» تن بدهد که روی دیگرش قبول مرز دیگری و قانون است. ( در این معنا ما در واقع «حجاب هستیم »و همیشه میان خویش و دیگری فاصله و حجابی می بینیم، حتی وقتی در تنهایی با خودمان اختلاط می کنیم، حدااقل دو نفر هستیم و مرتب با دیگری خودمان بایستی حرف بزنیم و حدس بزنیم که او چه می خواهد، دیگری تمنایش چیست)

وگرنه وقتی فرد یا قانون خیال بکند که «حجاب اختیاری است»، آنگاه یک عده به نام نماینده قانون یا نماینده خدا می خواهند اهمیت این حجاب را بزور در ذهن و تن مردم بکنند و دیگری می خواهد مرتب «کشف حجاب» بکند. یکی بناچار «حجاب سمبولیک» را که در یکایک ما، در تن ما و در هر پدیده ای وجود دارد و نمی گذارد ما هیچگاه کامل لخت یا نمایان باشیم، نمی بیند و حال بناچار می خواهد به شیوه «هولناک (رئال) و به زور» این حجاب را «واقعی و نمایان» سازد و دیگری مرتب می خواهد زیر حجاب بزند و لخت بشود یا لخت بکند.

موضوع این است که دقیقا تا تمنای ناخودآگاه و یا درونی ما با خواست خودآگاهمان همسو نباشد، تا حرف جان و دلمان با حرف زبان و اندیشه مان همسو نباشد، همیشه همینطور است که فعلا است. یعنی طرف را می بری بزور زیر یک من چادر و حجاب اما چون حجاب سمبولیکش و فردیتش را از دست داده است، لمس حجاب درونی و حق انتخاب پوشش اش را از دست داده است، پس از زیر چادر بدتر از صد بی حجاب است و بالعکس چون حجابش را دارد، می تواند مثل گلشیفته در عکسی لخت شود و در عین حال در حجاب باشد و فردیت داشته باشد.

بحث این است که «ما حجاب سمبولیک داریم، غصه حجابمان را نخورید، بگذارید پوششمان آزاد و اختیاری باشد تا هر چه بیشتر بتوانیم از دروغگویی و بی اخلاقی حاکم بر جامعه کنونی بگذریم و هم به شخصه خوشبختر و آزادتر شویم و هم جامعه هر چه بیشتر صاحب اخلاق نوین و قدرت نوین شود. زیرا پوشش اجباری همانقدر نفی حجاب است که لخت کردن اجباری و کشف حجاب اجباری».

تنها با قبول «اجباری بودن حجاب سمبولیک یا نمادین، با قبول کمبود» و بر پایه آن است که هم می توان و هم بایستی ضرورت «پوشش اختیاری» را مستدل کرد و طلبید و هم اهمیت و ضرورت آن را نشان داد و اینکه چرا پوشش اجباری به «حجاب درونی و اخلاق تن و فردیت»، به اخلاق بالغانه در جامعه و قدرت آن ضربه می زند و دقیقا آن چیزی را ایجاد می کند که بانیان «حجاب اجباری» به ظاهر خواهان کنار زدن آن بودند، یعنی حکومت دورویی و فساد اخلاقی. یعنی آن چیزی که امروز در جامعه ایرانی با آن بشدت روبروییم و ثمره ی عدم تن دادن به « ضرورت حجاب نمادین و حق پوشش اختیاری و آزاد زن و مرد ایرانی» و در چهارچوب قانون است.

به دوستانی نیز که مطمئنا استدلال می کنند، خوب منظورمان همین است و اینقدر روی «لغت و نوع بیان پافشاری نکنید»، بایستی گفت که خطا همینجاست و نه تنها «متن و سطح، محتوا و ساختار همدیگر را مرتب بازآفرینی می کنند وب ه هم تبدیل می شوند» بلکه شما بایستی قدرت ارثیه فرهنگی و گفتمان حاکمی را ببینید که در چهارچوب آن می خواهید این شعار و خواست نو را وارد بکنید و تغییر ساختاری ایجاد بکنید و نه آنکه بگویید منظورمان این است. تغییر یک عمل اراده گرایانه نیست بلکه تغییر فقط در چهارچوب گفتمان و با شناخت گفتمان ممکن است و اینکه قبلیها نیز همین خطا را کردند و فکر می کردند وقتی به حجاب اجباری تن بدهند یا آن را حجاب ضد امپریالیستی بخوانند، بزودی این موضوع به کنار می رود و چیزی مهم نیست یا به این سادگی تغییر معنا می دهد. زیرا بدون توجه به این ساختارها و قدرت آنها در بازتولید خوش و مسخ هر ایده نو به شکلی نوین از این تمتع «حجاب اجباری/ کشف حجاب اجباری» ، آنگاه این کمپینها یا تغییری اصیل ایجاد نمی کند و یا مسخ می شود.ا زیرا ین ارثیه و ساختار حاکم و «نحوه حاکم در برخورد به پوشش و بحث حجاب درونی» در نهایت دقیقا کاری می کند که «کمپین حجاب اختیاری» به آن چیزی «تغییر معنا یا ماهیت دهد» که او می طلبد. یعنی یا به این تبدیل شود که به معنای «رشد بی اخلاقی و بی حجابی» و ترس در مردم از این تغییر شود و یا در نهایت به میل شکاندن هر حجاب و رها شدن از بندها تعبیر شود که هر دو دو روی یک سکه و حاصلشان یک تمتع نارسیستی و تکرار خطاهای نارسیستی و بیمارگونه تاریخی ما است و عدم دست یابی به آنچه حق یکایک زنان و مردان ایرانی است. یعنی حق پوششی اختیاری که بیانگر فردیت و تفاوت آنها و سلیقه ی انهاست و تبلور حالت آنها از «حجاب نمادین و کمبود» خویش است. تبلور تمنا و تفاوت آنهاست و همزمان تمنای جامعه و فرهنگ بالغانه است برای ایجاد «وحدت در کثرتی» بالغانه و مدرن، متفاوت و با ویژگیهای فرهنگی خویش. پس یکبارهم شده حرفمان را درست بزنیم و اینکه «ما حجاب نمادین داریم، پوشش اختیاری حق مسلم زن ایرانی و مرد ایرانی و یکایک ماست» و وظیفه قانون دفاع از این حقوق ابتدایی و قبول کمبود و حجاب است».

همانطور که این کمپین فراموش می کند که در نهایت «مرد ایرانی» نیز در ایران حق پوشش آزاد ندارد حتی اگر آزادی انتخابش نسبت به زن بیشتر است و روسری یا چادر سرش نمی کند و زن دچار «ستم مضاعف است. اما مردان نیز باید ببینند و به آن اعتراض بکنند که حق انتخاب آزاد لباس اش را ندارند و اینکه کراوات بزنند یا نزنند، در بسیاری جاها با ریش یا ته ریش بروند یا نروند و غیره. بنابراین باز هم مردهای مشتاق و طرفدار کمپین نوین از یادشان رفت که وقتی از زنان دفاع می کنی و خودت را نمی بینی، از جهاتی همانقدر دچار «دروغ و دورویی، توهم» و در نهایت سرکوب خویش و سعادت و فردیت خویش هستی که قبلا دچار آن بودی وقتی زنان را سرکوب می کردی و از« حجاب ضد امپریالیستی و اخلاقی» دفاع می کردی. زیرا در هر دو حالت پیوند متقابل تمنای خویش و دیگری، پیوند متقابل حالت و فردیت مردانه خویش با رشد و امکان حالت و فردیت زنانه را نمی بینی و اینکه سرکوب یکی در نهایت به معنای سرکوب دیگری است. زیرا فرد، دیگری است و وقتی زن در حجاب قرار می گیرد و به آن تقلیل می یابد آنگاه مرد چه می شود و به چه تقلیل می یابد، به جز به یک نگهبان چماقدار حجاب و یا « آلت و تمتع جنسی برانگیخته» و مشتاق در پی کشف حجاب، دیدن پشت پرده و یا هر دو نقش با هم. ازینرو هم «چماق و هم آلت» هر دو به حالت برانگیخته و در حسرت وصال و دخول نهایی هستند بی امکان آنکه رفع تشنگی و تخلیه و وصال با دیگر امکان پدیر شود ،حتی با دخول متوالی، چندهمسری آشکار یا پنهان و دیدن پشت حجاب این وصال و دست یابی به راز پشت حجاب و راز زن یا دیگری ممکن نیست. آنچه می ماند این سناریوی بیمارگونه زنانه و مردانه ایرانی، اندرونی/بیرونی، «فتیش و معشوق گمشده در پشت حجاب» است و این «الت، قانون یا چماق و تن برانگیخته و دائما تشنه» بدور حجاب و دور باطل تمتع و اجبار به حجاب اجباری و کشف حجاب.

۱۳۹۱ فروردین ۳۱, پنجشنبه

هر دم از این باغ بری می رسد؛ دیپلمات حکومت اسلامی “بچه باز” از آب در آمد!

حکومت اسلامی در طی سه دهه گذشته با کردارهای ضد انسانی و شرم آور خود چه در سطح بین المللی و چه در داخل کشور و با شهروندان ایرانی، تمامی آبرو، اعتبار، ارزش و احترام ایرانیان را در نزد جهانیان از بین برده و از ایران و ایرانی، چهره ای زشت و ترسناک در دیدگاه مردمان دنیا بر جای گذاشته است.
رژیم اسلامی همه ساله و در روزهایی همچون سیزدهم آبان ماه، با به خیابان آوردن مزدورانِ خود و سایر ملت خردباخته و شعار های زشت و خجالت آوری چون “مرگ بر آمریکا” و “مرگ بر اسرائیل” دادن و به آتش کشیده پرچم آن کشورها و تهدیدهای پوچ و توخالی کردن و مردمان ایران را خشمگین و گستاخ و عقب افتاده نشان دادن، کمترین اعتبار جهانی برای مردمان ایران باقی نگذاشته است.
حال در این شرایط بغرنج که مردم ایران باید به کوچکترین رخداد نیکو و غرور آفرینی چنگ زده تا بلکه بتوانند کمی احترام و آبرو در نزد جهانیان برای خود دست و پا کنند، یک دیپلمات خردباخته و بی شرم رژیم اسلامی در برزیل، به آزار و اذیت جنسی کودکان در استخری پرداخته و توسط پلیس به جرم کودک آزاری بازداشت شده و لکه ننگی بر دامن ایران و ایرانی بر جای گذاشته است.
کودک آزاری به هر نحوی، یکی از پلیدترین رخدادهای موجود در جهان است. کودک آزار فردی بیمار و روان گسیخته می باشد که شایستگی زندگی در جامعه انسانی را نداشته و باید در جایی زندانی و یا بستری شود. دیپلمات ایرانی که آن دختر بیگناه را مورد آزار جنسی قرار داده، نه تنها آبروی ایرانیان را برده بلکه برای آن دخترک بینوا، کابوس هولناکی را ساخته که تا پایان عمر، همراهش خواهد بود.
کودک آزاری به هر نحوی، یکی از پلیدترین رخدادهای موجود در جهان است. کودک آزار فردی بیمار و روان گسیخته می باشد که شایستگی زندگی در جامعه انسانی را نداشته و باید در جایی زندانی و یا بستری شود. دیپلمات ایرانی که آن دختر بیگناه را مورد آزار جنسی قرار داده، نه تنها آبروی ایرانیان را برده بلکه برای آن دخترک بینوا، کابوس هولناکی را ساخته که تا پایان عمر، همراهش خواهد بود.
به گزارش پارسی دِیلی نیوز؛ «دیپلمات حکومت اسلامی، در استخر یک باشگاه برزیلی معروف، پس از بازداشت در حالی که لباس شنا بر تن داشت به یکی از مراکز پلیس منتقل شد و سپس دخترانی که مورد آزار جنسی قرار گرفته بودند نیز به پلیس منتقل شدند و به همراه خانواده های خود علیه وی شکایت کردند.
پلیس برزیل روز گذشته اعلام کرد یک دیپلمات جمهوری اسلامی را به اتهام آزار جنسی کودکان بازداشت کرد. پلیس در بیانیه ای تاکید کرد: دو مرد که یکی از آنها دیپلمات جمهوری اسلامی است هنگام آزار جنسی دو دختر ۷ و ۱۵ ساله در یکی از استخرهای پایتخت بازداشت شدند.
پلیس هویت دیپلمات را فاش نکرد. بر اساس قوانین این دیپلمات به دلیل برخورداری از حصانت دیپلماتیک نمی تواند در زندان بماند و همچنین محاکمه نخواهد شد اما پرونده او به وزارت خارجه برزیل ارسال شد. به گزارش العربیه، مطبوعات برزیل اما به جزئیات بیشتری از موضوع پرداختند و اعلام کردند این دیپلمات هنگام شنا به زیر آب می رفت و اقدام به آزار جنسی کودکان می کرد.
بر اساس این گزارش حدود ۱۰ کودک در استخر شنا می کردند و یکی از آنها که چندین بار توسط دیپلمات جمهوری اسلامی مورد آزار قرار گرفت با صدای بلند فریاد کشید و سپس خانواده او به سمت وی شتافتند و پس از اینکه از ماجرا آگاه شدند دیپلمات و همراهش را به پلیس تحویل دادند.»
به راستی این رخداد شوم مایه ننگ و خجالت تمامی ایرانیان است زیرا که تمامی مردم ایران شریک جُرم آن دیپلمات بی شرم می باشند؛ چرا که اگر مردم ایران در برابر جنایات و اعمال نکبت بار رژیم سکوت نکرده و سی و سه سال، تن به هر خفت و ذلتی نداده بودند و در برابر حکومت می ایستادند و نظام اسلامی را به زیر می کشیدند، شخص بیماری چون آن دیپلمات کودک آزار، هرگز به عنوان نماینده مردم ایران در برزیل، حضور پیدا نمی کرد.
این نگاشته را با جمله ای از آلبرت انیشتین به پایان می بریم که می گوید: “دنیا به دست کسانی که کارهای شیطانی انجام می دهند نابود نخواهد شد، بلکه توسط کسانی از بین خواهد رفت که افرادی را که کارهای شیطانی انجام می دهند می بینند و کاری نمی کنند”.
این عکس رفتار وحشیانه نیروهای بسیج و انتظامی را با بانوان ایرانی به روشنی نشان می دهد، نکته ای که بیش از رفتار تاسف بار سگان ولایت با آن زن بی نوا عذاب دهنده است، حضور مردان ایرانی در این صحنه و بی تفاوتی آن ها نسبت به فاجعه ای است که برای بانوی هم وطن شان رخ داده است.
این عکس رفتار وحشیانه نیروهای بسیج و انتظامی را با بانوان ایرانی به روشنی نشان می دهد، نکته ای که بیش از رفتار تاسف بار سگان ولایت با آن زن بی نوا عذاب دهنده است، حضور مردان ایرانی در این صحنه و بی تفاوتی آن ها نسبت به فاجعه ای است که برای بانوی هم وطن شان رخ داده است.
به راستی نیز این مردم ایران هستند که با سکوت سرسام آور و بی تفاوتی شان، زمینه رخ دادن چنین جنایات و آبرو ریزی هایی را فراهم آورده و به مزدوران رژِیم برای هر چه بیشتر بی اعتبار کردن ایران و ایرانی، میدان برای جولان دادن می دهند. تا زمانی که مردم ایران در برابر چنین اعمال زشت و شرم آوری سکوت کرده و عکس العملی نشان ندهند، رویه زندگی ما ایرانیان تا ابد، همین آش و همین کاسه خواهد بود.

۱۳۹۱ فروردین ۱۸, جمعه

دیدار به قیامت

«دیدار به قیامت. ما رفتیم و دل شما را شکستیم همین.»
***
واپسین دست‌نوشته صادق هدایت.
**
به ياد 19 فروردین ۱۳۳۰، سال‌روز خاموشی خودخواسته هدایت در پاریس.